کد مطلب:259392 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:175

صدا و لحن نیکو
حكایت سوم: معظم له فرمودند:

بار دیگر در همان زمان اقامت در سامرا چندی در سرداب مقدس شب ها بیتوته می كردم. شب های زمستان بود. در اواخر یكی از آن شب ها كه در سرداب مقدس بودم، ناگاه صدای پایی شنیدم. با آن كه در سرداب بسته بود، فوق العاده وحشت نمودم كه شاید یكی از مخالفان شیعه و از دشمنان اهل بیت علیهم السلام باشد. شمعی كه با خود داشتم خاموش شده بود، اما صدا و لحن نیكویی به گوشم رسید كه فرمود:

سلام علیكم و نام مرا به زبان آورد.

من جواب دادم و عرض كردم: شما كی هستید؟

فرمود: یكی از بنی اعمام شما.

عرض كردم: در سرداب بسته بود شما از كجا وارد شدید؟

سید فرمود: ان الله علی كل شی ء قدیر.

من عرض كردم: اهل كجا هستید؟

فرمود: اهل حجازم.

سید حجازی فرمود: چرا در این وقت به این جا آمده اید؟

عرض كردم: حوائجی دارم و به جهت آنها متوسل شده ام.

فرمود: جز یك حاجت بقیه ی حوائج شما برآورده خواهد شد.

سپس آن سید حجازی سفارش هایی را كردند، از جمله تأكید بر اقامه ی نماز جماعت، مطالعه ی فقه حدیث، تفسیر، صله ی رحم، رعایت حقوق استادان و معلمان و تأكید در مطالعه و حفظ «نهج البلاغه» و ادعیه ی «صحیفه ی سجادیه».

من از آن سید حجازی خواستم كه برای من به درگاه الهی دعا كند.

آن بزرگوار دست ها را به سوی آسمان برداشت و عرض كرد:

الهی بحق النبی و آله این سید را موفق به خدمت شرع بفرما، حلاوت مناجات با خود را به او بچشان، حب او را در قلوب مردم جای ده و او را از شر و كید شیاطین، مخصوصا حسد مصون فرما.



[ صفحه 209]



در طی صحبت آن سید حجازی قدری تربت حضرت سیدالشهداء علیه السلام را كه با هیچ چیز مخلوط نبود و به اندازه ی چند مثقال بود، به من داد كه مختصری از آن تربت هنوز در نزد من است و یك انگشتر عقیق هم به من داد كه هنوز هم آن را دارم و آثار فراوانی از آن دیده ام.

پس از آن زمان ناگاه فهمیدم كه آن سید حجازی ناپدید شد و من آن زمان فهمیدم كه آن سید حجازی امام زمان علیه السلام بوده است و متأسفانه در وقت حضور وی ندانستم.